داستانی که همه معامله گران باید آن را بخوانند!
Munehisa Homma یک قهرمان گمنام ژاپنی است. ما از زندگی Homma خبر نداریم. در بعضی از گزارشها نام او به نام SPELT HONMA نوشته شده و فعالیتهایی که او را قهرمان میسازد به هر زمانی بین سال ۱۶۵۰ تا ۱۷۵۰ نسبت داده میشود. این داستان او است:
Homma، تجارت برنج خانواده را اداره می کرد زیرا برنج مایه حیات ژاپن بود. در آن زمان برنج بیش از یک غذا ارزش داشت، زیرا برنج یک فرهنگ بود. میشه گفت اکثر روستاییان در آن زمان به کار کاشت، رشد و برداشت برنج مشغول بودند و امورات خود را از این راه می گذراندند.
مراسم ها و جشن های بزرگ و رسمی در خصوص برنج در سرتاسر ژاپن برگزار می شد. برنج یک کالای ارزشمند بود. در واقع میشه گفت برنج بیشتر از یک کالا بود؛ برنج یک مرکز فرهنگی برای زندگی ژاپنی ها بود.
از برنج شراب معروف برنج، کیک برنج، آرد برنج، سرکه برنج و چیزهای دیگر نیز تولید می شد. این گیاه نه تنها دانه های روغنی تولید بلکه مقدار زیادی از شاخ و برگ های سبز شاداب نیز تولید می کرد که در زمان خشک شدن کاه تولید می شد.
کاه برنج نیز بخش مهمی از زندگی ژاپنی ها بود. روستاییان سنتی در شمال کلاه، لباس، ظروف و کاغذ ظریف برنج درست می کردند. آنها شخصیت های مهم مذهبی، ماسک ها، دکوراسیون و صدها قلم دیگر را نیز می ساختند.
برنج اقتصاد ژاپن بود. Daimyoها حاکمان فئودال، غلات را از کشاورزان به عنوان مالیات زمین جمعآوری کرده و آن را از انبارهای خود به فروش می رساندند. تجارت برنج شیوه زندگی کشاورزان و بازرگانان بود. خیلی زود برنج به عنوان ارزش در سرزمین فئودال (Feudal) ژاپن جایگزین ارز شد.
داستان هوما
صبح روز دوشنبه، Homma چهار زانو روی حصیر گران قیمت خود نشست و خود را مجبور به تمرکز بر لیست تحویل و موجودی کرد که هر روز صبح مورد بررسی او قرار میگرفت. با حسرت به تودهای از اوراق بزرگ و مرغوب برنج در کنار میز کوچک خود نگاه کرد. این دست نوشته ها به طور غیر معمول بزرگ بودند و توسط دوست خوبش Nomura San که بهترین توفو را در تمام ژاپن درست میکرد، سفارش داده شد و به کاغذ پوستی کوچکی که در کیوتو ساخته شده بود دسترسی داشت.
اوراق سنتی برنج معمولا از برنج تهیه نمیشود. آنچه بیشتر مردم به عنوان اوراق برنج به آن اشاره میکنند، معمولا با هر یک از سه ماده سنتی mulberry، gampi یا mitsumata ساخته شده است. اما این یک اوراق ویژه برای یک هدف بسیار ویژه بود.
این اوراق ارزشمندترین دارایی او بودند. با ارزشتر از زمین و انبارها، ارزشمندتر از موجودی انبار برنج که در شش انبار جداگانه انبار شده بود. همه آن ها با نشانه هایی عجیب پوشیده شده بودند که همه آن ها با زحمت توسط Homma نوشته شده بودند.
این نشانهها از بالا تا پایین کاغذ با الگو های عجیب کشیده شده بودند. اعداد از قسمت پایین و در امتداد دو طرف کاغذ پوستی عبور می کردند. بعضی از علائم ناخوانا به رنگ قرمز بودند؛ بقیه به این رنگ نبودند. تلاش برای تولید این علائم جادویی طولانی و دشوار بود. ۱۵ سال Homma درباره سوابق باستانی تحقیق کرده بود، در مورد آنچه میدید و چیزهایی که یاد گرفته بود فکر میکرد و همیشه تلاش میکرد درک خود از زبان عجیب موجود در نشانهها را کامل کند. این یک کار طاقت فرسا بود.
گاه Homma از پیشرفت فکری که از الزام آن آگاه بود نا امید میشد. در آن روزها به باغ کوچک خود پناه میبرد، جایی که در آن یک کوه از لحاظ سوق الجیشی وجود داشت و از خزه پوشیده شده بود، میان آن باغ یک جویبار کوچک و دو درخت گیلاس باستانی بود. Homma خاموش به سنگ خیره میشد. سرانجام به ذهنش رسید. چیزی در اعماق وجودش او را مجبور کرد که هر روز به تحقیقاتش ادامه دهد.
به طور غریزی میدانست که اگر میتوانست قسمت کوچکی از این زبان مرموز را بخواند، بقیه ابهامات خود به خود آشکار میشدند، اما جستجو هیچ وقت پایان نمییافت. Homma نامی به هر یک از نمادها داد و به دنبال دنباله ای برای تکرار آن گشت. با این همه نشانهها این کار در واقع کار دشواری بود. همان طور که سال ها میگذشت، اندک اندک بعضی از نشانه هایی را که میجست، می یافت. نه به عنوان نوری در تاریکی، بلکه به همان شکل رشد تدریجی ادراک. این واقعا بصیرت بود. این واقعا دانش نادری بود!
سرانجام Homma کارهای روزانه را کنار گذاشت و اوراق بزرگ برنج را به کنار خود کشید. با شیفتگی و تحسین آمیخته به احترام به اوراق خیره شد، سپس ابزار نوشتاری خود را که از موهای مرغوب بود پاک کرد و با دقت یک مربع کوچک را به نکات دقیق اختصاص داد، سپس خطی کوچک از بالای مربع به پایین کشید.
در این مدت او خط افتراقی دیگری اما از فاصله دقیق به سمت پایین مربع کشید. سرانجام بدون عجله و با تامل بسیار، قلم را در جعبه ی جوهر قرمز رنگ زد و پشت سر هم روی کاغذ چیزهایی نوشت. او این رویه را چندین بار تکرار کرد، دست نوشتههای خوب که برای خشک کردن هر یک از صفحات از هم جدا میشوند.
Homma برای نوشیدن، یک قوری چای درخواست کرد و یک ساعت نگاره های خود را در نظر گرفت. او به مرحلهای رسیده بود که میتوانست تعدادی از علائم مخفی را بخواند. به مرور زمان به تمام آنها مسلط میشد. از آن هایی که او درک کرده بود، متوجه شده بود که آن ها پیامد هایی دارند.
یک نماد یک احتمال خاص را نشان میداد؛ نماد دیگر معنای متفاوتی داشت. از درک محدود او، گروه کوچکی از این جانوران جادویی را جدا کرده بود و تماشا میکرد که چه اتفاقی در زمانی رخ داده که یک توالی خاص رخ داده است. او این توالی را صدها بار در تحقیقات خود آزمایش کرده بود و بارها و بارها آن ها را تکرار کرده بود. تحقیقات او بیش از ۱۵۰۰ سال گذشته را دربر داشت. هیچکس تا به حال رویداد مجدد را در طول این مدت طولانی ندیده بود. سرانجام حاضر شد.
فردا او ترقی خواهد کرد و بازار برنج را ترک خواهد کرد، جایی که او وظایف واقعی خود را به عهده خواهد گرفت و نادانسته خود را به صفحات تاریخ وارد خواهد کرد. آماده شده بود و ذهن او سرشار از دانشی بود که برای دیگران ناشناخته بود. در پایان روز، Homma یک کوزه Gyokuro «جواهرات شبنم» و گران بهاء ترین چای ژاپنی را برای جشن گرفتن رویدادهای امروز به دست آورد. Homma میخواست بزرگ ترین قمار زندگی خود را انجام دهد. این شرطبندی بر پایه اطمینان نیست، بلکه قماری بر پایه احتمالات است. از تحقیقات بیپایان، Homma میتوانست احتمالات را بهتر از هر کس دیگری که زنده است محاسبه کند.
Homma احساس کرد که در اوزاکا (Osaka) زندگی میکند و در مورد برنج از دو راه توسط پروردگار مورد رحمت قرارگرفته است. Homma درباره برنج خیلی چیزها می دانست. این روز اول بود.
روز سهشنبه، Homma وارد بازار برنج شد، درست زمانی که گروهی از پرورش دهندگان شادمان، سبدهایشان را که مملو از برنج فصل جدید بود به میدان شهر می بردند. در اینجا، تجار با پرورش دهندگان و نمایندگان آن ها چانه میزدند تا قیمت امروز را از برنجکاران محلی و از داخل کشور تعیین کنند. پرورش دهندگان و اعمال آنها در وضعی گروهی بودند(تابع جمع بودند). برداشت اولیه خوب بود و برنج جدید درخشان و روشن بود. اما تجارت سست بود. کالای چای به خوبی و با لذت فراوان رد و بدل میشد. لزومی نداشت که بازرگانان برنج بخرند.
بازرگانان بزرگ برنج اوزاکا حالت عادی خود را به کار گرفتند. “فقط ساکت بنشینید و هیچ علاقهای نشان ندهید.” این تاکتیک همیشه برنجکاران را به چالش می کشید. بزرگترین خریداران برنج، یک کارتل رسمی را اداره میکردند که قیمت های محلی را کنترل می نمود. آن ها میتوانستند صبر کنند.
پرورش دهندگان، برنج بیشتری در مزارع خود دارند و برداشت اصلی از مناطق پرورش بزرگ مناطق داخلی و شمال هنوز انجام نگرفته است. آنها به پرورش دهندگان محلی میگفتند « بله، محصول برنج بسیار خوبی است، خداوند به شما لبخند زده است و شما واقعا خوششانس هستید؛ بسیار متاسفم، انبارهای ما پر هستند و هیچکس برنج خریداری نمیکند، ما امروز واقعا هیچ غله ی جدیدی را خریداری نمیکنیم.»
Homma به آرامی مشغول کار خود بود و به کشاورزان سلام میکرد و درباره وضع سلامتی آنها و خانواده شان پرس و جو میکرد و محصولات آنها را میخرید. همچنان که روز سپری می شد، دیگر بازرگانان متوجه شدند که Homma به آرامی با ورود تازه واردان به بازار از آنها استقبال می کند و همواره محصولات آنان را می خرد. چیکار داشت میکرد؟ چرا خرید میکرد؟ آیا او نمیدانست که این فقط شروع برداشت محصول و قیمت ها است که قطعا با ورود برنج بیشتر به بازار افت قیمت خواهد داشت؟
پسرک احمقی بیش از حد حوصلهاش سر رفته بود؛ چه مایه خجالت خانوادهاش شده بود! این روش بازرگانان برنج اوزاکا نبود. امروز روز دوم بود.
چهارشنبه دوباره همان صحنه تکرار شد. Homma در حال خریدن بود، بقیه به شدت در حالی که گاری های غله ی جدید کشاورزان خریده می شد آنان را نادیده می گرفتند. امروز به طور محسوسی غلات کمتری رسید. کارتل، حالا علنا به Homma نگاه میکرد و باز هم او را تحت نظر داشت و او همچنان مشغول خریدن بود.
Homma آشفته نبود، چیزهایی را که دیگران نمیدانستند، میدانست چون Homma مهمترین جواهرات بازار را داشت … Homma حاشیه داشت! او میدانست که او چیزهایی درباره بازار میداند که دیگر معامله گران و بازرگانان نمیدانند. در شرایط جدید، او برتری رقابتی بزرگی داشت.
در وسط روز یک اسب خسته و سوار پریشانش وسط میدان شهر شروع به داد و فریاد کرد. سوار به سوی رهبر بازرگانان اوزاکا که در کنارش چمباتمه زده بود دوید و با حرارت در گوشش چیزی زمزمه کرد. سرویس خبر بازرگانان داشت واقعیت را به آنها می گفت. سواری از شمال آخرین پایش بود که خبر بدی به کارتل داده بود.
بارانهای دیرموقع و غیرفصلی در مناطق بزرگ کشاورزی، برداشت سالیانه برنج را خراب کرد! امسال محصول زیادی وجود نخواهد داشت و قیمت برنج همواره در حال بالا رفتن و بالا رفتن خواهد بود.
در حال حاضر تجار اوزاکا با عجله به سوی پرورش دهندگان حرکت کردند. بدون تدارکات فراوان که فصل به پایان میرسید، آن ها باید آنچه را که از عرضه محلی دریافت میکردند، بخرند. بزرگترین کشاورز گفت: «بسیار متاسفم. تمام محصول برنجم را به Homma فروختم» بازرگان گفت: «فردا چه چیزی را به اوزاکا خواهی آورد؟». کشاورز پاسخ داد: «بسیار متاسفم. تمام برداشت امسال از مزارع من به Homma فروخته شده است.» همین داستان را تمام کشاورزان بیان کردند. در سراسر اوزاکا حتی یک دانه ی برنج برای خریدن وجود نداشت.
Homma بازار برنج اوزاکا را نگران کرده بود و این سومین روز بود.
بازرگانان منابع اطلاعاتی خود را لعن و نفرین کردند و به خبر رسانان خود دشنام دادند. اسبها کند بودند؛ سواران تنبل بودند، سزاوار یک لگد زدن خوب بودند؛ تنها توضیح باید این می بود که Homma اطلاعات بیشتری داشته باشد. او باید یک کبوتر نامه رسان برای دانستن این چیزها داشته باشد. حالا بازرگانان مجبورند برنج جدید خود را از Homma بخرند و او مطمئنا قیمت سنگینی میخواهد.
هنگامی که خورشید در روز چهارم طلوع کرد، Homma با اوراق کاغذ برنج محبوبش که پر از علائم عجیب و غریب بود، در انبار خود نشسته بود. مردان محلی در طول شب برای ذخیره منبع عظیم جدید برنج در انبارها کار کرده بودند. انبارهای اضافی برای جای دادن بستههای برنج که هنوز از مزارع محلی تامین میشد، اجاره شده بودند.
فضای انبار در اوزاکا امسال ارزان بود چون محصول برنج به منابع محلی محدود میشد. در یک ساعت، بازرگانان برنج اوزاکا به خاطر خرید برخی از برنج فصل جدید که در سه روز گذشته به طور اشتباه از طرف آن ها رد شده بود، در آستانه در مکان او به سر میبردند. رمز موفقیت Homma به سرعت اسبها یا کبوترها نبود، در واقع Homma از اخبار و شایعات مربوط به صنعت اجتناب می کرد.
رمز موفقیت وی کاغذ پوستی برنج بود. همه آن الگوهای عجیب و غریب که هر روز صبح، هر روز و سال به سال، روی کاغذ پوستی خود میکشیدند، نه تنها الگوهای زیبایی بودند بلکه نمادی بودند که روزهای گذشته و هفتهها قیمت برنج را ثبت میکردند و آنها به شیوهای بسیار خاص کشیده میشدند.
Homma نمودارهای بازار مدرن و الگوهای زیبایش را ابداع کرده بود با عنوان «کندل استیک ها». Homma از الگوهای کندل استیک می توانست با درجه بالایی از احتمال، آینده قیمت برنج را بیان کند. این دانش که به قهرمان ما بخشیده شده، واقعا ارزشمند بود. Homma کارتل تاجر برنج را شکست داده بود و تا ابد به عنوان رهبر تجار برنج اوزاکا به سلطنت ادامه میداد. ظرف چهار روز Homma تبدیل به شاهزاده معامله گران برنج شده بود.
نمودارهای کندل استیک او همه چیز را در مورد قیمت منعکس میکرد؛ قیمت باز شدن، بالاترین قیمت، پایین ترین قیمت و قیمت بسته شدن. رابطه بسته شدن به قیمت باز شدن مشخص میکند که آیا کندل استیک توخالی (قیمت از باز تا بسته شدن بالا رفته است)، یا پر است (معمولا سیاه یا قرمز).
Homma به هر یک از این الگوها نام خود را داد؛ روزهای بلند، روزهای کوتاه، ماروبوزو سفید، ماروبوزو سیاه، اسپین ها، ستاره ها، قطرات اشک، ابر سیاه پوشان، ستاره ی عصرگاهی، دوجی ها، سه کلاغ سیاه، دوجی اژدها، مرد آویزان و غیره. هر کدام یک معنای خاص برای Homma داشتند.
پس از تسلط بر بازار برنج اوزاکا، Homma اولین تحلیلگر نمودار شناخته شده جهان برای غلبه بر تجارت Muneisha در بازار Edo رفت و گزارش داد که در آن تجارت ۱۰۰ برد متوالی کسب کرده است! فعالیت تجاری او در بازار برنج، باعث میشود که Gann به طور مثبت و عادی به نظر برسد.
شهرت Homma در سراسر ژاپن گسترش یافت. او به عنوان خدای بازارها شناخته میشد. در نتیجه او مشاور مالی برجسته دولت شد و به مقام سامورایی صعود کرد. هیچ افتخاری بزرگ تر از این وجود ندارد که به یک شهروند ژاپنی داده شود.
کتابهای او «Sakata Shenso» و «soba Sani No Den» شهرت او را افزایش دادند و معانی او به الگوهای او « قوانین Sakata» شناخته شد. این قوانین اساس نمودار کندل استیک مدرن است.
بازار برنج Dojima در اواخر سال ۱۶۰۰ به طور رسمی نهادینه شد. بازرگانان برنج را درجه بندی کردند و در مورد ارزش بازار منصفانه خود مذاکره کردند. پس از ۱۷۱۰، تجارت برنج به صدور و مذاکره در مورد رسیدهای صادرات برنج، یا کوپنهای برنج، اولین شکل از آینده مدرن تبدیل شد و برنج به بستر اقتصاد اوزاکا تبدیل شد. تعداد ۱۳۰۰ نفر از فروشندگان برنج در بورس برنج Dojima صندلیهای خود را اشغال کردند.
پس از کاهش ارزش پول ژاپن، برنج به ارز مورد ترجیح تبدیل شد. یک فودال ژاپنی در هنگام نیاز به پول میتواند برنج اضافی خود را به اوزاکا بفرستد، یک رسید انبار دریافت کند و آن را با سود بیشتری بفروشد. فروش محصولات کشاورزی و عرضه محصولات آینده به امری عادی تبدیل شد.
کوپن برنج تبادلات برنج Dojimo را در اولین تبادل آتی جهان قرار داد. کوپنهای برنج به عنوان «برنج خالی» شناخته میشد – برنج در تملک فیزیکی، یا برنج که برداشت نشده بود. تجارت کوپن به حدی برجسته شد که در سال ۱۷۴۹ به ۱۱۰،۰۰۰ بسته برنج آزاد داده شد در حالی که تنها ۳۰۰۰۰ بسته برنج در تمام ژاپن وجود داشت.
امروزه
با گذشت ۴۰۰ سال از دانش و سنت تجارت، ترکیب با اخلاق سخت کوشی و تیزهوشی، تعجبآور نیست که تجارت بازارهای مالی در ژاپن بسیار محبوب است. امروزه تجارت فارکس (Forex) چیز مهمی است. موسسه ABC در استرالیا به تازگی یک مستند تلویزیونی را در باب جنون تجارت در سرتاسر ژاپن پخش کرده است. نسل جدید تاجران با انگیزه، تحصیل کرده و با شهامت ژاپنیها، پذیرش ریسک را دارند. نقطه نمایش تلویزیونی این بود که بخش عظیم این نسل جدید از بازرگانان، زن هستند!
مانند قهرمان ما، Munehisa Homma، بهترین تجار امروزی به یک رمز موفقیت نیاز دارند. مثل Homma باید چیزهایی درباره بازار بدانند که دیگران نمیدانند. بسیاری از سیستم های تجاری سعی در ایجاد این رموز را دارند. بسیاری از آن ها به یک درجه یا یک بنیاد دیگر در زمینه دانش بازار و یا نوآوری با تکنولوژی نیاز دارند.
Homma کشف بزرگ خود را با مشاهده بازارها و الگوهای فصلی تجارت برنج برای سالها، اگر نه چند دهه، انجام داد. تحقیقات او دقیق بود و او ۱۵۰۰ سال از تاریخ پرورش برنج را برای مشاهده به دست آورد. کار او جدید، منحصر به فرد و بسیار دقیق بود. به این معنی است که او روش جدیدی برای خواندن حرکات قیمت در بازار برنج ایجاد کرده بود. رموز وی به موفقیت بزرگ، شهرت، ثروت، افتخار و به رسمیت شناختن توسط ملتش منجر میشود.
او واقعا مرد خوش شانسی بود.